93/10/11
12:28 ص
سلام تنها لیلای دلم. تنها تو می دانی انقباض نفس های این روزهای مجنون را. یک چشمش اشک است و یک چشم، خون.
مانده است به راه هزار و یک روزِ بی تو...
خوش به حال دلم که تنها تو را دارد... من با این دل، یک عمر، عشق کرده ام لیلا... آتش یک لحظه اش را که می فهمد جز تو؟...
نمی دانی چشم هام چه غبطه ای به دل می خورند. دل تو را در میان جان دارد اما دیدگان، کویر تر از همیشه....
روز به روز پژمرده می شوند دیدگانم از آه های مدامی که از جگر بر می خیزد. ای حسرت بر این دیدگان کویری که طراوت باران بر آن نباریده....
یا طبیب... بر این بیمار مسکین گذر کن که در تب تو می سوزد... بر او که زندگی بی خبر از تو، به هستی اش شعله کشیده...
بر او که داغ بی خبری به پای جانش نشسته است...
ای میوه ی قلب زهرا.... ای رایحه ی اباعبدالله.... یابن الزهرا...
من اینجایم لیلا.... همین گوشه کنارهای ویرانه های دل....
گذر کن بر این اسیر فراری که همه شب دست به دامان خدا می شود تا خبری از تو برایش بگوید.....
از حال این روزهایم نپرس ... حاجتم تویی....... خبری از خود به این روسیاه بده که آرام جانش شود لیلا..... خدایا مرا به عزیز دلم برسان...........................
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم...
+شما هنوز عزادارید ارباب....
آجرک الله یا بقیة الله فی مصیببة اباک....
+اولین روز امامت و سروری شماست...
و من محزونم ....
برای شمایی که باید مثل پدرتان برای ما، خون جگر بخورید....
خدا قلب مان را به ولایت و عشق شما اهل بیت ثبت کند و به دین خودش....
خدا شما را از ما راضی کند.....
برای شما تنها لیلای قلبم............
شیعیان ِ دلباخته و گناهکارتان را درست کنید.....
دریاب ما را ای امام ما ... ای سرور ما... ای حبیب قلوب ما...
پیام رسان